جدول جو
جدول جو

معنی متلاشی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

متلاشی کردن
درهم شکستن، مضمحل کردن، از هم پاشاندن، نابود کردن، معدوم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متلاشی کردن
انفصل
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
متلاشی کردن
Disintegrate
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متلاشی کردن
désintégrer
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متلاشی کردن
متلاشی کرنا
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
متلاشی کردن
বিশিষ্ট করা
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
متلاشی کردن
kuyeyuka
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متلاشی کردن
สลาย
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
متلاشی کردن
disintegrare
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متلاشی کردن
desintegrieren
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
متلاشی کردن
rozkładać się
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
متلاشی کردن
разрушаться
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
متلاشی کردن
розпадатися
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متلاشی کردن
desintegreren
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
متلاشی کردن
desintegrar
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متلاشی کردن
विघटित करना
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
متلاشی کردن
desintegrar
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متلاشی کردن
hancur
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متلاشی کردن
dağılmak
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متلاشی کردن
분해되다
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
متلاشی کردن
להתפוגג
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
متلاشی کردن
分解
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
متلاشی کردن
分解する
تصویری از متلاشی کردن
تصویر متلاشی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

متلاشی گشتن: فرکستن گمان می رود که واژه فو بستن در گویش گیلکی و فکستنی در همان گویش و فکسنی در گویش تهرانی همریشه این واژه باشد از هم پاشیدن کفیدن از هم پاشیدن مضمحل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشی کردن
تصویر کلاشی کردن
ترفند زدن کلاه برداری کردن، می زدن مست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاقی کردن
تصویر تلاقی کردن
دیدار کردن فراهم رسیدن هم را دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاشی کردن
تصویر تحاشی کردن
کیبیدن تن زدنپرهیز کردن دوری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
طوفانی کردن، متموج کردن، پرموج کردن، مواج کردن، آشفته کردن، مغشوش کردن، ناآرام کردن، بحرانی کردن، آشوبناک کردن، به آشوب کشاندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
Reciprocate, Retaliate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
отвечать взаимностью , мстить
دیکشنری فارسی به روسی
متلاشی کردن، برای جستجو
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
erwidern, sich rächen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
відповідати взаємністю , мстити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
odwzajemniać, mścić się
دیکشنری فارسی به لهستانی